امروز جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
۱۶:۴۷:۱۵ - شنبه ۲۴ اسف ۱۳۹۸
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
روایتی از “قرنطینه ۱۵ ساله” در حلیمه جان رودبار
      گیلنا- روایت تلخ و قابل تامل زندگی برادر و خواهر معلولی را می خوانید که به دلیل نداشتن ویلچر، ۱۵ سال است که در خانه قرنطینه هستند. به گرارش گیلنا از رودبار، مهمان خانواده ای در روستای حلیمه جان رودبار بودیم. هوای سرد اسفند موی بدن را سیخ سیخ می کرد، اما […]

 

 

 

گیلنا- روایت تلخ و قابل تامل زندگی برادر و خواهر معلولی را می خوانید که به دلیل نداشتن ویلچر، ۱۵ سال است که در خانه قرنطینه هستند.

به گرارش گیلنا از رودبار، مهمان خانواده ای در روستای حلیمه جان رودبار بودیم. هوای سرد اسفند موی بدن را سیخ سیخ می کرد، اما نفس گرم خانواده حلیمه جانی گرما بخش این میهمانی خبری بود. گفتگویمان را با پدر خانواده ای شروع کردیم که با حقوق قطره چکان کارگری، هزینه های سرسام آور دو فرزند معلول را بر دوش می کشید.

 بنده سه بار برای دیدن فرماندار به فرمانداری رفتم اما توفیق نشده ملاقاتش کنم

پدر خانواده در حالی که بغضی در پشت گلوی غیرت مردانه اش پنهان شده بود گفت؛ دو فرزندم از ابتدا معلول نبودند بلکه در سال های اخیر دچار معلولیت شدند و همه ما را شوکه کردند.

تقی غلامی، عملکرد بهزیستی و نهادهای حمایتی از معلولین و خانواده هایشان را منفعلانه و ضعیف دانسته و می گوید؛ فرزندانم تحت پوشش بهزیستی هستند اما خدماتی که از این نهاد به آنها ارائه می شود بسیار ناچیز بوده و کفاف هزینه های سنگین و کمر شکنشان را نمی دهد.

وی از فرماندار شهرستان رودبار هم انتقادکرده و گفته؛ با وجود اینکه فرماندار این شهرستان اهل روستای حلیمه جان است و بنده سه بار برای دیدنشان به فرمانداری رفتم اما توفیق نشده با وی ملاقات داشته باشم.

 فرشی که فروخته شد و سقفی که چکه می کند!

وضعیت اقتصادی این خانواده حلیمه جانی به قدری آشفته بود که پدر خانواده برای تامین هزینه های درمان فرزندان معلولش، کارگری می کرد و با دستمزد ناچیز کارگری نمی توانست از توان هزینه های سرسام آور بر آید و ناچار شده بود فرش های منزلش را بفروشد.

غلامی، بسترسازی شرایط نیازهای اولیه زندگی را تنها خواسته دانسته و معتقد است؛ فراهم کردن نیازهای اولیه بویژه در حوزه درمان و بهداشت برای معلولین، توقع زیادی نیست.

وی نگاهی به سقف و ظاهر ترک برداشته خانه می کند و با آهی که از ته دلش بر می آید، می گوید؛ خانه ام قدیمی و فرسوده است و هر لحظه امکان دارد سقفش بر سر ما فرو بریزد از مسئولین و خیرین انتظار داریم فکری به حال ما کنند.

از داشتن یک ویلچر محرومیم

پسر معلول خانواده غلامی که زمانی جوانی رعنا، رشید و ورزشکار بود و اکنون بر اثر ناملایمات روزگار، خانه نشین شده از شرایط بسیار بد و اسفناک این روزهایش می گوید؛ ۱۵ سال است که خانه نشین شده ایم و رنگ آسمان آبی و طبیعت چشم نواز روستا را ندیده ایم.

«سهراب» در حالی که از داشتن یک ویلچر محروم بود تا به بیرون برود و هوای آزاد را تنفس کند، می گوید؛ داشتن یک ویلچر سالم حق هر فرد معلول است که از داشتن آن محرومیم، متولیان بهزیستی هم هیچ کاری در این خصوص انجام ندادند.

وی با اشاره به برخی مشکلات افراد معلول، از عدم مناسب سازی کوچه ها و خیابان ها گلایه مند شد و گفت؛ مشکل مسکن، اشتغال و ازدواج از دغدغه های اصلی معلولین است که اصلا به آن پرداخته نشده است.

 از شُرشُر باران فقط صدایش را می شنویم و از درخشانی خورشید  هم کورسوی پنجره به چشم مان می خورد

«هاجر» دیگر فرزند دچار معلولیت خانواده غلامی که بهترین سال های عمرش را در چهارچوب خسته کننده و شکننده خانه گذرانده، می گوید؛ محیط خانه برای ما تکراری و دردناک شده وقتی از شُرشُر باران فقط صدایش را می شنویم و از درخشانی خورشید  هم کورسوی پنجره به چشم مان می خورد، این ظلم نابخشودنی است که نمی توانیم از نعمت های ارزشمند خداوند بهره ببریم.

این دختر با همان معصومیت دخترانه اش نگاهی به سوسوی بیرون انداخت و گفت؛ سال هاست در خانه محبوس شدیم و از بس به سفیدی های لکه دار دیوار اتاق و سقف چوبی ترک برداشته خانه چشم دوختیم، دلمان پوسته برداشت.

وی با گلایه از بی تفاوتی مسئولین به جامعه معلولین، به توانمندی های این افراد پرداخته و می گوید؛ اگر چه با معلولیت دست و پنجه نرم می کنیم ولی هیچ وقت معلولیت سبب محدودیت ما نشده و اگر به ما میدان داده شود می توانیم دنیا را تکان دهیم.

 با نگاهِ خیرخواهانه، بهارشان را رنگی کنیم

اگر چه این عزیزان به حرمت مهمان نوازی و ادب از اذعان بسیاری از شکوائیه ها و گله مندی ها امتناع کردند اما بسیاری از درد و دل هایشان را می شد از چشمان رنج کشیده شان به نظاره نشست؛ درد و دل هایی از جنس ناملایمات، کمبودها، نارسایی ها، بی توجهی ها و هزاران کلمه ای که می توان آن را با نام «دغدغه» دیکته کرد.

وقتی این روزها در بحبوحه کرونا ویروس همه مان برای سلامتی و از روی اجبار، در کنار همه امکانات از جمله تلویزیون، گوشی های آنچنانی، ۱۰۰ گیگ اینترنت رایگان و … نمی توانیم فقط ۱۵ روز در خانه بمانیم، چطور باید انتظار این داشت این دو عزیز در کنار تمام محدودیت ها، مشکلات و فارغ از هر گونه اینترنت و فضاهای مجازی، ۱۵ سال خانه نشین باشند و دلشان نپوسد؟ ۱۵ سال در خانه ای بماند که سقفش چکه می کند، قاب تلویزیونش فقط ۱۴ اینچ است، فرش، امکانات بهداشتی و سایر ملزومات زندگی هم زیر صفر!

چه خوب است در این شرایط بحران؛ که ما از آن ۱۵ سال حبس خانگی فقط ۱۵ روزش را تجربه کردیم، یک سَری به این خانواده بزنیم و حالشان را بپرسیم.

به خدا راه دوری نمی رود اگر چند نفر خَیِر پیدا شوند و دست مهر بر سرشان بکشند، «عید» نزدیک است و بهار خوبی ها در راه؛

 

 

 

داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب

  • آخرین اخبار
  • گوناگون
اینجا جای تبلیغات شماست ! اینجا جای تبلیغات شماست ! اینجا جای تبلیغات شماست ! اینجا جای تبلیغات شماست ! اینجا جای تبلیغات شماست ! اینجا جای تبلیغات شماست !