امروز شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰:۴۸:۳۲ - شنبه ۳۱ خرد ۱۳۹۹
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
بازخوانی رویداد تلخ ۶۹؛ ناله هایی که “بی صدا” ماند
      گیلنا – زلزله رودبار اولین زلزله نبود و آخرین هم نخواهد بود، ناله هایی که، مردم زلزله زده در کوی و برزن، خیابان و کوچه، شهر و روستا، بر خرابه های به جامانده، و در قبرستان ها سردادند گوش فلک را کر می کرد، همین ناله ها در زلزله بوئین زهرا قزوین، […]

 

 

 

گیلنا – زلزله رودبار اولین زلزله نبود و آخرین هم نخواهد بود، ناله هایی که، مردم زلزله زده در کوی و برزن، خیابان و کوچه، شهر و روستا، بر خرابه های به جامانده، و در قبرستان ها سردادند گوش فلک را کر می کرد، همین ناله ها در زلزله بوئین زهرا قزوین، در طبس هم بود ولی کسی نشنید و اگر می شنیدند زلزله رودبار نمی بایست این همه کشته و ویرانی ببار می آورد.

 

به گزارش گیلنا از رودبار، “کتاب” یکی از ارزشمندترین سند ثبت تاریخی است که سال ها بجا خواهد ماند.

اثربخشی یک کتاب خوب، مفید و با محتوا، چند برابر بیشتر از یک سخنرانی چند ساعته است.

یک معلم دلسوز رودباری که حالا ده ها کتاب به چاپ رسانده و در دست چاپ دارد، در بهبوهه زلزله اسفبار سال ۶۹ رودبار، کار ارزشمندی کرده است که کار وی سال ها در اذهان باقی خواهد ماند و ثبت تاریخ خواهد شد

وی دست نوشته و دل نوشته های دانش آموزان آن زمان (زمان زلزله) مدرسه راه زینب منجیل را جمع آوری نموده و بعد از ۲۸ سال به چاپ رسانده است، در ادامه گفتگویمان را با فریدون حقانی کلشتری مولف کتاب “ناله های بی صدا” می خوانید.

 

لطفا خودتان را معرفی کنید.

بنده فریدون حقانی کلشتری هستم، لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی و کارشناس ارشد روابط بین الملل، تا سال ۱۳۷۱ یعنی تا ۲ سال بعد از زلزله، به مدت ۱۵ سال دبیر زبان دبیرستان های رودبار و منجیل بودم و بعد از آن به رشت منتقل شدم و بقیه دوران را در مراکز پیش دانشگاهی آموزشکده ها و دانشگاه های مختلف به تدریس اشتغال داشته ام.

 

در خصوص کتابی که در خصوص زلزله سال ۶۹ منتشر کردید، برای مخاطبان گیلنا بگویید.

قبل از اینکه به مسئله انتشار این کتاب بپردازم، زلزله ای با این وسعت که تمام تاروپود چند شهر را درهم پیچید، اقتصاد منطقه را نابود کرد، مردمان را به شهرهای سراسر کشور کوچ اجباری داد، فرهنگ بکر مردم منطقه دستخوش تغییر شد، بسیاری از مردم از آثار روانی زلزله هنوز هم رنج می برند، اما متأسفانه هیچ کاری در خور توجه برای به ثبت رساندن این بخش از تاریخ رودبار و منجیل انجام نگرفت.

۳۰سال از واقعه زلزله می گذرد، و بخش عظیمی از مردم ساکن این منطقه یعنی افرادی که سن آنها ۲۸ سال و یا کمتر است، زلزله را ندیده اند و شاید آثار بجامانده از زلزله را دیده باشند، و یا درباره آن از بزرگترهای خود چیزی شنیده اند، در نتیجه ضروری بنظر می رسد، گاهی بخش کوچکی از پرونده زلزله بازخوانی شود تا فراموش نشود که بر ما چه ها گذشته است و درسهایی که در آن روزها از زلزله آموختیم فراموش نشود.

اما در مورد این کتاب، سه ماه تابستان همراه گرمای طاقت فرسایش گذشت مهرماه فرا رسید، و ما به کلاس های درس در دبیرستان دخترانه راه زینب منجیل برگشتیم کلاس ها در اتاقک های چوبی، و یا اتاقک های از پیش ساخته (کانکس) تشکیل می شد، با اینکه سه ماه از وقوع زلزله گذشته بود، اما همچنان پس لرزه ها ادامه داشت و با اینکه می دانستیم این اتاقک ها دیگر آواری ندارند که بر سر ما بریزند، به خاطر ترسی که در وجودمان بود،

با هر پس لرزه ای ناخودآگاه از میان اتاقک ها سراسیمه به داخل حیاط می پریدیم .اما دانش آموزان این کلاس ها دیگر آدم های چند ماه پیش از زلزله نبودند، مثل همه مردم باقی مانده شهر با جسم و روحی مجروح با امکانات در حد صفر، در میان چادرها و اتاقک ها و یا خرابه های به جامانده زندگی که نه، زیست می کردند.  و کمتر کسی بود که یک یا چند نفر و یا همه خانواده خود را از دست نداده باشد.

من از دانش آموزان خواستم، خاطرات شب زلزله را بدون کم و کاست و بدون هیچ توصیف اضافه و آنطوری که اتفاق افتاده است را برایم بنویسند، تا شاید بتوانم در آینده بصورت کتابی منتشر کنم که خاطرات شما ماندگار شود.

دانش آموزان حدود ۷۰۰ صفحه مطالب نوشتند، و من هروقت به سراغ این مطالب می رفتم که آنها را بخوانم و جمع و جور کنم توان این کار را نداشتم، و اشکم سرازیر می شد، و به وقت دیگری موکول می کردم ۲۸ سال این نوشته ها را مثل نوشته های مقدس با خود از این خانه به آن خانه بردم، بعضی گفتند با چاپ اینها مردم دوباره به یاد آن دوران تلخ می افتند و ناراحت می شوند، و عده ای هم می گفتند که کار درستی است و جای ثبت خاطرات زلزله کاملا خالی است، از طرفی هم قولی که به بچه ها داده بودم مثل باری بر دوشم سنگینی می کرد.

بعد از ۲۸ سال تمام مطالب را خواندم و پالایشی انجام گرفت و چاپ همه مطالب مقدور نبود، و تعداد ۳۵ مقاله انتخاب شد و بدون دخل و تصرف و شاید تصحیح اندکی آماده گردید و حوزه هنری استان گیلان از چاپ آن مطالب استقبال کرد و آن را برای تأیید به تهران فرستادند و در نهایت این کتاب بطوری که می بینید با نام ” ناله های بی صدا ” چاپ شد. با اینکه نام کتاب و متن کتاب پر از درد است، اما آنهایی که کتاب را می بینند و می خوانند یک نوع رضایت و شادمانی در چهره آنها نمایان می شود و مطالب کناب صرف بیان خاطرات نیست، بلکه می توان آن را از دیدگاه های مختلف اقتصادی، اجتماعی، عاطفی، روانشناختی، و فرهنگی مورد برررسی قرار داد و از آن درسها آموخت قبل از چاپ کتاب بعضی از مقاله ها را در اختیار افراد مختلف گذاشتم که بخوانند و بازخورد آنها را ببینم. یکی از خاطرات در اختیار یکی از بازاریان بی رحم که جزء به پول به چیز دیگری فکر نمی کرد و عاطفه ای در وجودش نبود، گذاشتم بعد از خواندن بخشی از خاطرات اشک از چشمهایش سرازیر شد و تکانی خورد و یک آن روی دیگر سکه زندگی را دید که ممکن است یک تکان زمین طومار زندگی او را درهم بپیچد.

خوب اینها روی خواننده تأثیر می گذارد و روش زندگی خود را تغییر می دهند.

 

چرا نام کتاب را ناله های بی صدا انتخاب کردید؟

زلزله رودبار اولین زلزله نبود و آخرین هم نخواهد بود، ناله هایی که، مردم زلزله زده در کوی و برزن، خیابان و کوچه، شهر و روستا، بر خرابه های به جامانده، و در قبرستان ها سردادند گوش فلک را کر می کرد، همین ناله ها در زلزله بوئین زهرا قزوین، در طبس هم بود ولی کسی نشنید و اگر می شنیدند زلزله رودبار نمی بایست این همه کشته و ویرانی ببار می آورد.

ناله های بچه های زلزله زده رودبار و منجیل را هم کسی نشنید که اگر می شنید، در زلزله بم و کرمانشاه نبایستی این همه کشته و ویرانی ببار می آورد.

در سه دهه اخیر سه زلزله بزرگ در ایران رخ داده است، یعنی بطور متوسط هر ۱۰ سال یک زلزله بزرگ در ایران اتفاق می افتد.

به گفته کارشناسان، در زلزله های اتفاق افتاده در دنیا بیش از ۹۰ درصد مرگ و میرها به علت ویران شدن ساختمان هایی است که انسان ها از آن به عنوان محل زندگی و کار استفاده می کنند.

در یک بافت جمعیتی مشابه، یک زلزله حدود ۶ ریشتری در ایران ۴۰۰۰ کشه داده و در ایتالیا ۳۰۰-۴۰۰ کشته و در آمریکا فقط ۴ نفر کشته شده اند.

در سال های نخست پس از رخداد زلزله، تأثیر روانی زلزله سبب شد، در بازسازی و ساخت و ساز بطور قابل ملاحظه ای رعایت اصول ایمنی و مهندسی صورت می گرفت اما با گذشت زمان این مسئله به فراموشی سپرده شد و نگاهی به سازه های داخل شهر و استان نشان می دهد که زلزله فراموش شده است.

بعضی از آنهایی که امروز هم در مورد پیرامون مسائل جامعه حرف ها و نظرات بی ربطی می دهند، آن روزها گفتند، این این بلای گناهست.

” آری عظیم گناهی است، در روزگار آهن و پولاد، با پشتواره ای از سنگ و گلی لرزان در رهگذر حادثه ایستادان ”

 

از سایر تالیفات تان بگویید.

در مورد سایر کتاب های به چاپ رسیده و تلاش های فرهنگی به قول یکی از اندیشمندان زندگی بر دو مقوله فضیلت و شانس می گردد، فضیلت همان توانایی ها و هوش است که در نهاد بشر است و شانس عاملی افسار گسیخته و مهار نشدنی است که بر هر کس ممکن است فرود آید و یا آباد می کند و یا ویران.

در مورد بنده نسلی بودیم که یک نوک سوزنی از آن فضیلت نصیب من شده بود ولی از آن قسمت شانس بی بهره بودیم و سه واقعه مهم انقلاب و تعطیلی دانشگاه ها، جنگ و زلزله که از هرسه آسیب دیدیم و هرگونه فرصتی ازما، گرفته شد اما هرموقعی فرصتی پیش آمد فعالیت هایی هرچند اندک بشرح زیر انجام دادم.

تألیفات بنده در دو بخش زبان انگلیسی و بخش فارسی می باشد، در بخش زبان ۱۳ مورد تألیف داشته ام که ۶ مورد آن در جشنواره کشوری کتاب های کمک درسی استان همدان مقام برتر کشوری را کسب کرد و در کتابنامه رشد وزارت آموزش و پرورش به عنوان کتاب های در راستای اهداف آموزشی معرفی شد و ما حصل ۴۰ سال تدریس زبان در دبیرستان ها و مراکز پیش دانشگاهی و دانشگاه ها به صورت کتاب دستور جامع زبان انگلیسی در ۴۱۸ صفحه از طرف انتشارات جنگل در سال ۹۶ به چاپ رسید . کتاب آموزشی الفبای زبان انگلیسی، در سال ۹۷ منتشر شد.

در بخش فارسی تعدادی مقاله طنز در یکی از روزنامه های رشت با اسم مستعار ” فحک ” انتشارات می یافت. در حال حاضر کتاب ناله های بی صدا، کتاب طنز « انتخابات نزدیک است همراه چند مقاله طنز بنام های پارسی را پاس بداریم، ماهی، سفر به تهران،آخرین جمعه سال به اتمام رسیده است که در صورت صدور مجوز چاپ خواهد شد. کتاب ترجمه شده بنام “پول در جنگل ” داستان پلیسی است کتاب اخلاق، در سیاست جهانی آماده چاپ است.

 

شما برادر شهید یدالله حقانی هستید، در خصوص برادر شهیدتان بگویید.

برادرم شهید یداله حقانی کلشتری، در سال ۱۳۳۸ در روستای کلشتر متولد شد، و در سال ۱۳۵۸ از دبیرستان حنیف نژاد رشت در رشته علوم تجربی دیپلم گرفت، و پس از آن به خدمت سربازی رفت و در پایگاه هوایی بوشهر خدمت می کرد و خدمه توپ ۱۳ میلی متری زمین به هوا بود.

پس از گذشت تقریبا یک سال جنگ بین ایران و عراق شروع شد، تنها دو ماه از خدمت سربازی اش باقی مانده بود و می توانست این دو ماه را در همان پایگاه بماند تا خدمتش تمام شود، اما داوطلبانه به گروه دکتر چمران پیوست و به جبهه اهواز رفت و در پنجم اردیبهشت سال ۱۳۶۰ در سن ۲۲ سالگی به شهادت رسید. برادرم در برخورد افراد جامعه اخلاق نیکویی داشت و فردی صلح جو و خود ساخته بود و از همان دوره نوجوانی کار می کرد و انجام هر کار مشروعی را برای خود عیب نمی دانست و یار و کمک خانواده خود بود.

در سال های جنگ به خانواده شهدا دویست هزار تومان کمک مالی می کردند، خانواده ما از هیچ یک از کمک هایی که به خانواده شهدا می کردند استفاده ای نکردیم. از طرفی روستای کلشتر در آن سال ها مشکل گورستان داشت و تقریبا گورستان پرشده بود. در آن زمان ده نفر از بزرگان محل به همراه روحانی محل حاج آقا صفایی که کار بنایی می کرد و زندگی می گذراند و اگر کسی در محل فوت می کرد از بالای دیوار آجر چینی پایین می آمد و نماز می خواند و بعد به سر کارش بر می گشت ، به خانه ما آمدند و گفتند شما که این پول را نمی گیرید، در جای دیگر خرج می شود، شما این را بگیرید و بدهید برای محل زمینی برای گورستان بخرید، دیدیم پیشنهاد بدی نیست، وکالتنامه ای از پدرم گرفتم، به تهران به نیروی هوایی مراجعه کردم و دویست هزار تومان را طی چکی وصول کردم و پشت چک وصولی نوشتم این مبلغ جهت خرید گورستان در محل تولد شهید دریافت می شود.

با این پول باغی خریده شد و وقف گورستان گردید، که اگر این زمین خریده نمی شد، برای دفن قربانیان زلزله با مشکل مواجه می شدیم.

بعد از فوت پدرم، از آن پس، هر وقت روحانی محل به بالای منبر می رفت یادی از پدرم می کرد و خیر شهید در نبودش هم عاید زادگاهش شد و دعای آمرزش برای پدر.

 

اگر ناگفته ای هست بفرمایید.

پیشنهاد می شود حداقل سالی یکبار مثلا در سالگرد زلزله، در سطح وسیع زلزله ۶۹ را برای مردم منطقه مورد بررسی قرار دهند تا مردم درس های عبرتی را که در زمان زلزله آموختند را فراموش نکنند و بخصوص به مردم هشدار و یادآوری نمایند که شهر و استان ما یک منطقه زلزله خیز است و در ساخت و ساز اصول ایمنی را رعایت کنند

آنهایی که در امر ساخت و ساز سروکار دارند و آگاهانه بخاطر منافع بیشتر از ایمن سازی بناها بکاهند و حادثه ای رخ دهد و بخاطر این اهمال کسی قربانی شود، در مرگ آن مقصر هستند.

بنده از این کتاب هیچگونه سود مالی نمی برم و حق الزحمه ای از طرف انتشارات به من داده شد را در اختیار دبیرستان راه زییب منجیل گذاشتم تا صرف امور خیریه همان مدرسه شود، پیشنهاد می کنم این کتاب را بخوانید شاید نگرش فعلی شما را نسبت به زندگی تغییر دهد.

از حوزه هنری گیلان و بخصوص آقای پر حلم که در چاپ این کتاب زحمت کشیدند سپاسگذاری می کنم.

داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب

  • آخرین اخبار
  • گوناگون
اینجا جای تبلیغات شماست ! اینجا جای تبلیغات شماست ! اینجا جای تبلیغات شماست ! اینجا جای تبلیغات شماست ! اینجا جای تبلیغات شماست ! اینجا جای تبلیغات شماست !